گزیده ای از کتاب (نامه سانسا به برن ، کتلین ، لایسا و پدربزرگش)
ملکه دست او را نوازش کرد. اما بهت می گیم که چی باید بنویسی، دخترم. مساله مهم اینه که تو مصرانه از لیدی کتلین و برادرت بخوای که صلح پادشاه رو زیر پا نگذارند.
استاد بزرگ پایسل گفت: «اگه نپذیرند براشون گرون تموم میشه. به خاطر عشقی که به اونا داری، باید اصرار کنی که از مسیر خرد منحرف نشن..»
ملکه گفت: «مادر والا مقامت حتما به شدت نگرانته. باید بهش بگی که حالت خوبه و ما ازت مراقبت می کنیم، با محبت با تو رفتار می کنیم و به هر خواسته ات رسیدگی می کنیم. از شون درخواست کن که به بارانداز پادشاه بیان و موقع تاجگذاری به جافری سوگند وفاداری بخورن. اگه این کار رو بکنند. چرا که نه، وقتی ما فهمیدیم که خون تو لکه دار نیست و بعد اینکه زنانگیت شکفت، در سپت اعظم بیلور، مقابل چشمان خدایان و انسانها، با پادشاه ازدواج می کنی.
... ازدواج با پادشاه... نفسش به شتاب افتاد...
و درنهایت چهار نامه به مادرش،خاله لایسا،پدربزرگش در ریوران و برن در وینترفل نوشت.